بخش هجدهم، تصویر لاکیون، یا لاکیوم
خطاب به کلیسا: اگر می توانی که حتما می توانی کمی بیاموز!
در ادبیات ایران در درازای تاریخ بعد از فردوسی و چهار حکیم دیگر، می توان ادعا داشت، معدود صاحب نامانی چون حافظ و با کمی فاصله سعدی، و مولانای غزل سرا نه مولانای مثنوی پرداز، در حوزه شعر، طبری و ابوالفضل بیهقی در حوزه تاریخ کلامشان به گفتمان مدنی نزدیک است. و در بین اعراب ابن رشد، و ابن میمون تا برسیم به نویسندگان معاصر، سیاح را داریم که او هم تنها کمی و کسروی.
در جامعه شناسی انگشتری از فردوسی بما رسیده که بر زیر نگینش با عکس محمد رضاشاه نوشته ذکاالملک فروغی، گویی دانش یونان را از زبان هیوم انگلیسی به فارسی روان ترجمه نموده. چه خوانندگان و نویسندگان مدعی، خوششان بیاید، چه ناسزا بگویند. اسناد تاریخی ایشان، و شاگردش، این مدعا را فریاد می زنند.
اغلب نویسندگان و شعرا و مورخان یا به دلیل نگاه طبقاتی، تمدن را نه می شناسند نه حاضرند به آن نزدیک شوند، چون فیلسوفشان مارکس آنان را از آن بر حذر داشته و نه دیگر جامعه شناسان آثارشان، این گفتمان را نمایندگی می نماید، بخشا رگه هایی از نگاه مدنی در نوشته های شان دیده می شود -نام نمی برم- اما با توضیح گفتمان مدنی، خود بهتر می دانید که آثارشان ولو کمی، چسبندگی مارکسیستی دارد. لذا با آثار کلاسیک نه تنها فاصله دارند بلکه نظراتشان بیشتر گمراه کننده است تا سازنده، و گروهی هم هستند با قلمی خنثی نه با نوشته هایشان به دانش مورد نیاز جامعه چیزی اضافه و نه از آن می کاهند. از ایدیولوژیستهای مذهبی هم که ما را انتظاری نیست.
با حکیم توسمان منزل به منزل در کوچه های کشور گمشده مان ایران همراه می شویم حال دیگر مطمئن هستیم با بودن با وی بزودی آن را پیدا خواهیم نمود.
همان گونه که در نوشتار قبل به قرینه پردازیهای دو اثر ادبی جهان، شاهنامه فردوسی و منظومه های ایلیاد و ادیسه هومر، اشاراتی شد، دو نقطه مشترک بسیار ظریف و زیبا در این دو شاهکار، موضوع اصلی سر آغار شکل گیری تمدن کلاسیک در یونان و ایران و در ادامه در روم تا امپراطوری کنستانتین و با یک سکته چند قرنه که بدان هم اشاره شده و هم در ادامه خواهد شد.
با آغاز عصر روشنگری بعد از ظهور و بلوغ فکری در گذر از رنسانس در کشور پادشاهی انگلستان، با حیاتی دوباره به بار می نشیند. همسانی دو شیوه اسطوره پردازی و حماسه سرایی، که دومی در کار هومر به میزان کار فردوسی کم رنگتر جلوه می کند، نقطه آغازین هر، دو تمدن به شدت آسیب دیده در تاریخ است. که ارائه بیان تراژیک در هر دو منظومه متاثر از همین آسیب دیدگی ها است.
اولین آن مدنیت ایونیه است که بر اساس نظر تمامی جامعه شناسان، تروا سر چشمه تمدن و شهرهای دیگر که قبلا بدانها اشاره شده نقش چشمه هایی را دارند که در گذر زمان طی قرنها بدان افزوده شد تا در آتن تبدیل گشته به رودخانه. البته آتن آنقدر از این تمدن بهره گرفت، تا بدانجا که اگر جنگ در یکجا و فقط یکبار درست بوده باشد، همین نبرد اسطوره ای تروا است. چون بعضی از مورخین بر این باورند که جنگها در کنار آسیبهایشان دستاوردهایی هم دارند. عشق پاریس (شاهزاده آتنی)، یونان را به معشوقش (تمدن) رساند، گر چه پاریس عاشق به معشوقش نرسید. جمله نظریه پردازان بر این باورند که آتن کم فرهنگ، در آموختن از ایونیا بود که به تمدن رسید، کاری که روم از این آموختن باز ماند. دومین آن، باز هم بر اساس نظریه کلیه جامعه شناسان مدنی، چه کهن و چه جدید، تمدن ساسانی است، که یکی از آن صد ها جامعه شناس، حماسه پرداز، فرهنگ ساز، حکیم توس ما است.
“بنام خداوند جان و خرد کزاین برتر اندیشه بر، نگذرد”
اگر شاهنامه که با این بیت شروع و تنها با همین یک بیت به پایان می رسید ارزش بقیه پنجاه و نه هزار بیت را هم نماینده بود. تکلیف همه چیز با این گزاره مدنی روشن، از چه چیزها و یا مفاهیم باید فاصله گرفت و از چه گزینه هایی باید پیروی نمود.
کلید ورود به آکادمی افلاطون و کنکور ورود به”لاکیون” مدرسه ارسطو. چگونه خرد بر گرفته از دانش یونان، می شود جرقه ی فانوس فرزانه ی توس و هم نظرانش. دانش بر گرفته از لوکیون ارسطو و مدرسه ایسوکراتس می شود چراغ گرد سوز عصر ادیسون، اندیشه بر گرفته از گرد سوزها میشود چراغ راه ادیسون، و به دست این فاتح مدرنیته می شود لامپ و در پیوند با بقیه ملزومات مدرنیته، ترن راه افتاده بر روی ریل تمدن، با سرعت روز افزون می رسد به اختراع لامپ LEDمی شود نور گوشی همراه من و شما،
می شود نور مسیر یاب “Navigation” تا در آتن بر روی آن بنویسم لاکیون، در صفحه، نوشته می شود تا آنجا ۲۰ دقیقه صرف وقت فاصله می باشد. در صورت تمایل می توانید با من همراه شوید. با صرف ۲۰ دقیقه زمان از مدنیت مدرن به مدنیت آنتیک، چه زیبا و غرور انگیز، معلمش با غرور و سرفرازی به متمدنینش خوشامد می گوید.
گر چه از چه زمانی که پیدا نیست، صلیب کلیسا آنجا را هم مصادره نموده. اما این پرتو عکس نگاره های دیوار است که بر صلیب شکسته در جوارش حکم میراند، حکم که نه شاید می گوید، اگر می توانی، که حتما می توانی، کمی بیاموز.