بخش هفدهم، نابودی فرهنگ
برای بیگانه کردن متمدنی از گذشته خود
فرهنگش را نابود کن
بن مایه اصلی شاهکار بشریت “شاهنامه”، جدا از ارزش والای این مثنوی جان نواز و لطیف، که حریر لطافت خود را مدیون این پردازش معلم بشریت می داند در ترسیم خلاقانه این مثلث. اسطوره، با گذاری هدفمند به حماسه و از حماسه به فرهنگ، و در ادامه، زمینی کردن دنیای تخیل پیش می رود تا فضا را برای زایش فرهنگ مهیا نماید.
همانگونه که در نوشتارهای قبل گفته شد اولین و مهمترین مولفه تمدن، فرهنگ، به معنای ارزشهای ماندگار بر گرفته از تجربه، یا همان عرف خودمان، می شود چتری ناظر بر فضای داوری بی خطا یا کم خطای شاهنامه در داوریها. خطا یاب خطا کاران، هدایت گری خردمند که فرد و جامعه را آن گونه امیدوارانه به انتها می برد که هر جویای نامی خویشتن خود را در آن می بیند.
کار فردوسی رها کردن انسان در دنیای تخیل نیست. بلکه انسان دیو باور و اژدها ترس در اسطوره را مبدل به انسان دیو ستیز و اژدها کش در قامت و قدرت پهلوانانی ترسیم می نماید که هر یک از آنان معلمین شجاعت، رادمردی، گذشت و اخلاق برآمده از فرهنگ، نه از انبان ناصحان که در تاریخ بسیارانند و تا حال نتوانسته اند حتی یک نفر را با استفاده از ابزار پندو اندرز براه بیاورند.
نگاه دقیق به نمادهای این اثر، خردورزی در کنار تصویر پردازی از عشق، رادمردی همراه با شجاعت، ستیز استبداد در مقابل آزادگی، گشاده دستی در مقابل تنگ نظری و … همان معیارها و الگوهایی است که دنیای متمدن امروزی زیر عنوان مانیفست مدنی یا شهروندی با آن زندگی می کند.
بی دلیل نیست که ایران و ایرانی در غیاب داریوش ها و خسروان ساسانی، این ایران داران محتشم، طی چندین قرن ترک تازی توانست تنها با ابزار یا سلاح ادبیاتی، از سلک شاهنامه و یا با آثار دیگر فرزانگان بزرگ چون حافظ وخیام و بوستان فراتر از توصیف و بسیاران دیگر که برای ما جانمایه حیات و رمز ماندگاری! اما برای به غارت برندگان، غیر قابل فهم مجموعه این دستاورد مدنی می شود، ارزشی معادل هیزم برای سوخت حمامها تا می رسیم به دوران صفویه بلائی که از بعد از این سلسله و خلفش قاجار و در ادامه انقلاب شکوهمند، بر سر این مرز و بوم آوردند به هیچ روی با رفتار ترکان بی فرهنگ هم اندازه نیست.
آنان پس از تخریب مملکت که کارشان معادل یک زلزله بود. در این سرزمین اهلی شدند. بعضا مثل محمود غزنوی میزبان ادبا و زان جمله حکیم توس. هنرمند و ارزشهای هنری را نه، کشتند و نه سوزاندند، بلکه برای یاری گرفتن از آنان در سرزمینهای خود به اسارت بردند.
نگاه کنید به آنچه تاریخ می گوید و مشاهده سرنوشت هنر و هنرمند پس از انقلاب. با به رسمیت شناخته شدن تشیع توسط این خاندان در راسش شیخ صفی الدین اردبیلی خلف حیدر نامی، به تدریج نهر عظیم دانش و ادبیات و هنر و اندیشه، به جویباری بدل گردید. شاهنامه خوانی توسط نقالان، جایش را به مرثیه سپرد. نمایشهای پهلوانی منسوب به ایران در تاریخ، جایش را به تعزیه و قمه زنی، شعر و ادب پارسی، به نوحه و … نزول جایگاه پیدا کرد. بر این رخداد چند قرنه نامی جز تخریب فرهنگ نمی توان گذارد. گویا مشاهده این سیر قهقرایی در این سرزمین بوده که صاحبنظران و جامعه شناسان را به این باور رسانده که:
برای بیگانه کردن متمدنی از گذشته خود، فرهنگش را نابود کن! تا بتوانی ولو برای چند گاهی بر او فرمان برانی. بعدتر این نگرش شد یک تعریف دقیق و درست برای تضعیف تمدن که هم اکنون در جمهوری اسلامی در دست اجرا است. چرا این دور باطل در این سرزمین همچنان در تکرار است؟ پاسخ آن در گرو محقق شدن خیلی از اگرهاست. اگر ارزیابی از تمدن در عصر ساسانی دچار شتاب زدگی زود هنگام نشده بود؟ قلمها دیرتر تا ریشه دار شدن تمدن جای ارتش کار آمد و سلاح، بر زمین گذارده نشده بود؟ اگر درک درست تری از جامعه باز و دشمنان آن وجود می داشت و دفاعی انوشیروانی از تمدن صورت می گرفت، نه از جنس رفتار به غایت زیان بار خسرو پرویز، ایران خاکریز اول را در دوران زمامداری شاه جوان (۲۸ساله) یزد گرد از دست نمی داد و اگر ابومسلمها بجای تفویض قدرت از امویان به عباسیان، خود باعث سقوط خاک زیر دوم نمی شدند.
کاری که بعدها بجای آن که ما از آن بیاموزیم، سلطان محمود غزنوی در نبرد آل سامان با ایلک خوان از آن آموخت. فکر کرد که اگر من بتوانم قدرت را از سلطانی بستانم و به دیگر پادشاهی بدهم چرا خود آن را صاحب نباشم؟ فکر درست به عمل درست انجامید اینگونه بود که غزنویان صاحب سلسله در پادشاهی ایران شدند. درسی درست از مشورت با تاریخ اگر به واقعیت تبدیل شد.
به انوشیروان اشاره شد، گروهی چون من در گذشته فکری خود ملهم از اندیشه طبقاتی خواهند پرسید؟ اگر آدمی چون او قاتل چند ده هزار مزدکی نماد تمدن است، باید فاتحه مدنیت را ختم گرفت. او رهبر زحمتکشان ناراضی آن دوران بود و … تواریخ بر گزیده از جمله مرتضی راوندی این نگاه را در تاریخش فریاد می زند.
تاریخ دیگری از جمله کریستینسن این روایت از تاریخ را دارد که ساسانیان نماد تمدن بروز آن دوران بودند همینطور ویل دورانت. اینان مزدک را اینگونه معرفی می کنند.
وی یک روحانی و صاحب دین جدیدی که بر گرفته از آیین مانی، نظری شبه مارکسیستی بود داشت و سالها آزادانه نظرش را تبلیغ و ترویج می نمود، تا جائی که قباد پدر انوشیروان به این آیین گروید که داستانش طولانی و کار مورخ. با نگاه جامعه شناسانه زوایای متعدد یک رخداد بخصوص بخش پنهان یا ناگفته تاریخ با استفاده از روشهای بروز، جامعه شناسی بهتر دیده و فهمیده می شوند. برای نمونه موضوع فقر و روش مقابله با آن که در بخش نگاه به مارکس و مارکسیسم بدان پرداخته خواهد شد.
در تاریخ دیده شده که بعضی از نوابغ و نخبگان هر جامعه ای که داشتن قدرت. از آن جمله قدرت سیاسی آرزویی است دست یافتنی، می شود هدف. ابتدا به نماد پر جاذبه ای نیاز هست. بعد لباسی که باید بر آن پوشانده شود. این نماد یا ایده تنها می تواند بر بستر دو مولفه حرکت ایجاد نماید، فقر و جهل که هر دو فرزندان یکدیگرند. دو عنصر حیاتی و اصلی ایجاد تحرک.
ابتدا آن ایده را در یک چهار چوب بسته تعریف و با تاکید بر تنها راه نجات اخروی و یا دنیوی، این ایدئولوژی هارا به عنوان تنها راه نجات، تبلیغ و ترویج می نمایند. نخبگان یا نوابغ مردم شناس، با پنهان نمودن خواست اصلی که بعضا بر اریکه قدرت نشستن است. با استفاده سوء از آن دو ابزار به جمع آوری نیرو پرداخته، عنکبوت وار کنار تارهای تنیده بر نگاه نیروهای متوسط جامعه، تا بوسیله آنان شستشوی مغزی فقرا و یا دین داران را سامان دهند. نشسته اند، تا در بزنگاه تاریخ که قدرت مستقر دچار ضعف و سستی شد آن را به زیر کشانده و خود بساط را برای حکمرانی پهن نمایند. برای رسیدن به این مقصود به انواع دسائس و حیل متوسل می شوند از دادن هیچگونه وعده و وعید عموما غیر قابل دسترس ابایی ندارند.
روشی که به کرات در همه انقلابات بکار گرفته شده وما به خوبی از چند و چون آن آگاهیم. حال راحت تر می توان درباره مزدکیها، مارکسیستها، خمینی ایسم ها، داوری نمود. اینان، مخالفان مادام که نظری را به جامعه عرضه واز آن دفاع می کنند در مدنیتی از نوع انوشیروانی آزادند. زمانی که با استفاده از ابزار غیر مدنی به نام حزب (به آن در جای خود پرداخته خواهد شد) به حکومتی اعلان جنگ می دهند یعنی از مخالفت، به مقابله و ستیز با آن تغیر رفتار می دهند؟ پادشاهی که دست ریاکارانه حریف را خوانده به دفع آن، ولو با کشتار آنان اقدام می نماید. دفاع از تمدن خود معنا پیدا می کند. نه حمله به آنان، چون روشی است، که معارضان به مدنیت تحمیل می کنند. انوشیروان به دلیل دفاع درست از تمدن در دوران است که با آن همه کشتار می شود شناسنامه هویت مدنی از نگاه حکیم توس. که شاه جوان، با از دست دادن خاکریزها، یکی در پی دیگر نتوانست با نگاه درست به تاریخ و فهم نوشیروانی، مشاوره درستی از تاریخ بگیرد.