بخش چهاردهم، ایران برای ۱۳۰۰ سال
در تاریخ تمدن گم می شود تا اینکه…
در ادامه سخن، هر چه تلاش گردد تا شما را در فضای رشد موزون و هماهنگ همه چیز با هم، در آن دوران قرار دهد، شاید آن طور که باید نتوان این حس را ایجاد کرد و شکل ملموسی از جامعه آن روز را ارائه داد. بهتر آن که از آوردن شاهد نمونه ای کمک گیریم تا شما بهتر در آن فضا قرار بگیرید. لذا با هم از یک کشور مدرن به عمق تاریخ سفر می کنیم.
من باب مثال کشور انگلستان. فرض را بر این میگذاریم که پس از ۲۰۰۰ سال که همه چیز از میان رفته و نابود شده، باستانشناسان یک ماشین لوکس مینی ماینر را سالم از زیر خاک بیرون می آورند. هیاتی از کاوشگران به ارزیابی و داوری می نشینند.
یکی خواهد گفت، این ماشین گویای این است که آن کشور در آن دوران به لحاظ رشد دانش و تکنولوژی در سطح بسیار بالایی بوده. دیگری خواهد گفت این رشد ممکن نیست، مگر اینکه این جامعه از رشد بالای هنر و ادبیات برخوردار بوده باشد. سومی می گوید این سرزمین دارای
دانشگاه های متعدد و دانشکدهای ریاضی، فنی، و در کنارش طب و روانشناسی و فلسفه و غیرو، مرکز تحقیقات مهم و مدرنی بوده. چهارمی
می افزاید. قطعا این اتومبیل با این سرعت بالا نیازمند خیابانهای مسطح و اتوبانهای مدرن بوده. پنجمی اشاره دارد به اینکه باید صنعت رنگسازی، چرم سازی، صنایع الکترونیک، لاستیک سازی و … باید ظرف سالها، بلکه قرنها پیش در این سرزمین شکل گرفته باشد! تا اینکه امروزه به این میزان از تکامل آن را مشاهده کنیم. و بالاخره پس از گفتنیهای بسیار، سخنان ایشان اینگونه به آخر رسید. باید این جامعه از قدرت مالی در خور، مدرنیته کامل، قانون اساسی که کهن آن (ماگناکارتا که در فصلی دیگر عینا خواهد آمد) و قانون اساسی به روز، مردمانی آراسته، شهرهایی زیبا، کتابخوان و کتابخانه های فراوان، خلاصه هر آن چرا که لازمه داشتن یک جامعه متمدن است! را دارا بوده، که محصولی این چنین میوه آنست.
فکر کنم حال راحت تر می توان شما را با دیدن تصویر قاشق و چنگال که نوع زیباترش در موزه ایران باستان است که اگر زیباتر از نوع امروزین آن نباشد هم نگاه با آن قطعا هست و نمونه های فراوان دیگری از آن جمله جامهای شراب با آلیاژی از برنز و طلا و نقره، با چهره پردازیهای ماهرانه شاهان ساسانی (موجود در موزه متروپلیتن نیویورک و یا بریتیش موزیوم لندن، آرمیتاژ مسکو) در چهار چوب مدرنیته محدود آن زمان. تاریخ این ادعا را دارد که همه چیز در آن زمان در یک رشد متوازن، همراه توسعه نسبی دانش و صنعت در شاخه های گوناگون، ایران ساسانی را از روم هم عرضش که از حمله مسیحیت بر آن، با بسته شدن آکادمی و مدارس دیگر می رفت که برای ۱۵۰۰سال جهل و عقب ماندگی را تجربه کند! می شود زبانزد تاریخ و تاریخ نویسانی چون “گیبن” با استفاده از کلمه همسایه متمدن شرق از زبان قیصر اشاره اش به ایران عصر ساسانی است. تنها میراثبان تمدن به درازای چهار قرن.
خورده گیران تمدن ناباور، از جنس روشنفکرانی که در خوش بینانه ترین حالت نتوانسته اند از منظر جامعه شناسی نگاه همه جانبه به تاریخ داشته باشند. همیشه جای معارضان حکومتگران را تعمدا با مردم عوض می کنند! تا بتوانند با جارو جنجالهای سیاسی، با توسل به تحریک احساس، به جای تمکین از روشهای عقلانی، ولو برای چند صباحی هم که شده به تاریخ دستبرد بزنند.
ماجرای تاریخی دیدن کورش و اسکندر و … قبلا به این دلیل آورده شد تا موضوع کشتار مزدکیان را که بعضی آن را نماد مبارزه طبقاتی در ایران به تاریخ معرفی کرده اند، از آن جمله آقای مارکس، بعضی که نه، تنها ایشانند که تعامل طبقاتی را تضاد طبقاتی و نهایتا در تعریفشان از تاریخ با فریادی رسا فریاد می زنند “تاریخ یعنی جنگ طبقاتی” (بعدتر مفصل به آن پرداخته خواهد شد) دیدیدی نادرست که یک یا دومورد از این اتفاق را معیار داوری عام و نا صحیح خود قرار داده. آنچه که همه جای تاریخ را پر کرده. جنگهای طبقات هم عرض یعنی جنگهای صلیبیاشراف با هم، فودالها با هم، یا قدرتهای حاکم با هم، عمدتا بر سر داشتن یک تکه زمین بیشتر “در اصل جنگ برای غذا”. یا ایدئولوگ ها با خود، (جنگهای صلیبی) یا ایدئولوگها با تمدن، جنگهای بیشمار کلیسا باتمدن اروپا، اسلام با تمدن مورد اشاره دوران ساسانی و … نه طبقات فرا دست با فرودست، مو ضوع مورد ادعای مارکس و مارکسیسم با هم.
از آن جمله مزدکیان با ایدئولوژی شبه مارکسیستی آن دوران که نه مزدک کارگر و زحمتکش بود و نه تمامی معتقدانش از زحمتکشان در جنگ با طبقات فرا دست. بلکه اگر دوران ساسانی را عصر تمدن جهان آن روز ببینیم که جمله صاحبنظران مدنی بر این باورند! تقابل و تعارض مزدک هم چیزی جز حمله به تمدن تعریف دیگری ندارد. می ماند ادعای قلیل بعضی از مورخین به جنگهای طبقاتی که نه در تاریخ، این رخدادها و یا مکان این اتفاقات ذکر نشده. صرفا در حد یک ادعا. می ماند تنها نبرد اسپارتاکوس (قیام بردگان بر علیه اشراف بی هویت روم).
حال تاریخی را که نود و نه در صد آن درست دیده نشود و تنها یک در صد جای آن بنشیند، همانند دیدن دو در صد جامعه به جای مردم، این تاریخ نیست بلکه تحمیق تاریخی است.
جنگ مزدک با خسرو انوشیروان یک جنگ مزدک خواسته با تمدن بوده نه چیز دیگر، چون قبلا در دوران قباد اینان برای ابراز اندیشه تا آنجا آزاد بودند! که خود قباد هم به سلک مزدکیان در آمد. مسئله ایشان آزادی ترویج عقیده شان نبود بلکه خواستار آزادی عمل برای به بن بست کشاندن مدنیت بود.
اینکه گفته شود دسایس و یا فساد زرتشتیان در آن دوران بود که سبب میدان داری مزدک و بعدها همین مستمسک را در مورد حمله اسلام و اعراب را همه مورخین به تاریخ باورانده اند. جز یکی که نظر وی درستر دیده می شود. همان داستان را تکرار کرده اند، که اگر هم اینگونه باشد، خود دلیلی بر جدال دو ایدئولوژی با هم و تمدن است.
مدنیت منتظر نابودی خود، دست روی دست نمی گذارد. تا جایی که بتواند از خود دفاع می نماید. اشاره به دید یک جامعه شناس شد. که متأسفانه نام از قبل یاد داشت شده اش را گم کرده ام. وی بر این باور بود، آنجا که تمدن خود را استقرار یافته می بیند، سلاح های جنگی را زمین می گذارد، و قلم را به جای آن برای نشر تمدن و گفتگو را، جایگزین خشونت، باورمندانه پی می گیرد.
کاری که در شهرهای هفتگانه نو ساخته ساسانی با نام مدینه (شهر) جمع آن مداین نام داده شده در تیسفون شروع به آغازیدن نموده بود. که ناباورانه به دام تفکر بربر منشان گرفتار آمد.
نخست اینکه دولت ساسانی را که در طول عمر ۴۱۱ ساله اش با جنگهای خانمانسوز ایران و روم به ضعف گراییده بود. همراه با روم ضعیفتر از ایران که هر دو ظرفیت متمدن شدن را دارا بودند! را به آخر خط رساندند. یکی از آن دو طعمه مسیحیت شد. دیگری طعمه اسلام. اولی با فلسفه ریا به نبرد با مدنیت در حال شکل گیری رفت. دومی با سلاح شمشیر به نبرد با فلسفه و علم و دانش و هنر و … و پادشاهی در ایران. حاصل اینکه کشورمان به مدت ۱۳۰۰ سال در تاریخ گم شد.