بخش بیستم، پادشاه نیک به تمدن نزدیک
سلطان بهتر از ایدئولوژی فاصله دارتر است
هر چه تلاش می کنم که از باتلاق صفویه کمی پا پس بکشم، تا بتوانم از سلطان حسین بایقرا، غریبه نسبتا خودی شده، بخاطر انتخاب سهوی اش “امیر علی شیر نوایی ادب شناس بر جسته” آخرین ایران یاد دوران سلطه ترکان از روی ادب، قدردانی کنم. همسایه نو مسلمان شده در گوشم نجوا کنان از ترس جان گفت شیخ صفی، چندی پیش ختم او وآخرین ادیب یادگار دوران نوزایی “جامی بزرگ” را با هم برگزار کرد. هم اکنون در تعقیب برگزار کنندگان و شرکت کنندگان بزرگداشت آنان هستند. یادت باشد اگر بدام بیفتی سر و کارت با شیخ باقر خلخالی ببخشید شیخ باقر مجلسی است که به دلیل خروج از دین، کنار دیوارت خواهد گذاشت، و بدین سان بود که چراغ داران یکی پس از دیگری نورشان را به خورشید قرض دادند تا بتواند برای دو سه قرنی دیگر بر اروپای بیشتر نیازمند بتابد.
ما که دیگر با شب خو گرفته بودیم. این تازه از خواب برخاسته گان نیاز بیشری به نور دارند. چون بدون خورشید نمی توان درس خواند. کلاس فیزیک نیوتن، کلاس فلسفه اسپینوزا، کلاس جامعه شناسی بیکن، دایره المعارف جانسون و … کلاسهای فراوان دیگر بدون نور نمیتوانند تداوم داشته باشند. از خورشید خواستند تا فانوسهای بیشتری داشته باشند تا هنگام شب تکالیف شان را با کمک آنها انجام دهند. خورشید هم تمامی فانوسهای قرض گرفته از ایران و تمدن های دیگر را به سر زمین آغاز گران مدرنیته سخاوتمندانه هدیه داد.
کنیسه و کلیسا و مسجد، درسهایشان را در تاریکی راحت تر به مشتریانشان عرضه می دارند تا در روشنایی. از آن جمله یکی شان چگونگی حدوث زلزله را تشریح می کرد. وقتی شما در طبقه دوم خوابیدید زلزله از طرف خداوند نازل شد. و شما از آن بالا روی … بقیه ماجرا از زبان زنده یاد فریدون فرخزاد شنیدنی است که سر انجام جان در این راه نهاد.
فانوسهای کوچیده از مدنیت ایران، در دست تعلیم گرانشان راهی کرسیهای خالی شدند. خیام با دانشنامه ریاضی و نجوم، خوارزمی با کتاب نو نوشته جبرش، فارابی با ترجمه آثار بزرگان یونان و ابن سینا با کتاب شفا در حکمت و قانون در طبابت که تا قرن اخیر جزء آثار معتبر طب بشمارمی آمد، اندک کاستیها را جواب گو گشتند.
عصر روشنگری می رفت تا با کمال خود زایش مدرنیته را شاهد باشد. بزرگان دانش نقطه آغازین مدرنیته را نه در کشف نیروی بخار، بلکه در تبدیل شدن گاو آهن یک تیغه به گاو آهن سه تیغه می دانند و نیز اختراع ماسوره جهنده در صنعت پارچه بافی، که یکباره انقلابی در امر تولید ایجاد نمود. نیروی کار کاهش، تولید اندیشه همراه تولید فرآورده افزایش. جز این توضیح گویا و مختصر، در ابتدا شاهد تعریف دیگری نیستیم. تا اینکه در ادامه، دارندگان عقیده طبقاتی سر و کله شان در این جا هم پیدا شد. ابتدا با افزودن پسوند “ایسم” آنرا فلسفی اش کردند.”مدرنیسم” (کلماتی که به پسوند ایسم ختم میشوند در ادبیات سیاسی فلسفه را با بار غیر علمی نمایندگی می کنند. مانند رمانتیسم، ایدالیسیم، مارکسیسم و ایسم های فراوان دیگر) تا به خطا به مدرنیته هم عمر ادواری بدهند. بعدها کلمات فاقد معنا، مانند پست مدرن و پسا پست مدرن هم ساخته می شوند. از هر اهل نظر اگر سوال شود پست مدرن یعنی چه؟ در پاسخ فقط شما را تماشا خواهد کرد. ممکن است به نوع سبکی در هنر، نقاشی، مجسمه سازی، معماری و یا موسقی از این کلام استفاده کرد، گرچه در اینجا هم با کلمه مدرن مواجه اید.
در جامعه شناسی، بین مدرنیته و هنر هیچ رابطه مستقیم و هدفمند وجود ندارد. اما بله همانگونه که با جایگزین شدن ماشین، انسان فراغ بال یافته، فرصت بهتر و بیشتر برای فکر کردن، داشته باشد می تواند پیکاسوها، سالوادردالی ها، نیمایوشیج ها و تناولی ها را هم برای گفتن داشته باشد. که اگر درست نگاه شود جملگی در اردوی مدرن فهم شان آسانتر است تا پست مدرن و پسا پست مدرن که بیشتر به زائده های فلسفه نزدیکترند تا فهم
جامعه شناسی، چرا؟ چون کلمه مدرن معنای همیشه به روز بودن یا به روز شدن را با خود همراه دارد.
مدرنیته خود حامل فرهنگ یا هنر مجرد نیست، نقشش تنها آزاد کردن نیروی کار بیشتر که حاصلش ایجاد فرصت بیشتر برای فکر کردن است. محصول تفکر مساوی است با بروز خلاقیتها و دستاوردهای ناشی از خلاقیت، اختراع پس از اختراع. با این نشانه جهان امروز، زندگی مدرن را ادامه مدرنیته قرن هفده، در زادگاهش انگلستان می داند.
منتقدان مدرنیته با فهم فلسفی از آن (مدرنیسم حامل فرهنگ و ضد فرهنگ) ایرادات زیادی بر آن می گیرند. از آن جمله می گویند زمانی که دو چرخه اختراع شد، ما با پدیده ای بنام دزد دوچرخه روبرو شدیم. قبلا ما پدیده ای به نام دزد دوچرخه نداشتیم. یا چون مرگ و میر ناشی از تصادفات رانندگی زیر سر اختراع اتوموبیل است، آنرا نفی و کسانی مانند آل احمد، الاغ را جایگزین بهتری برای آن می دانند.
منتقدین سینما و تآتر که دیگر هیچ. تمام بدبختی و فساد و تباهی انسان را از آن می دانند. و متفکرین مارکسیست، آنرا که یکی از ارکان چهار گانه تمدن می باشد با خود تمدن برای مرگ و دفن آن روز شماری می کنند. باز گلی به جمال آل احمد که آنرا با الاغ تاخت می زند.
به اطرافتان نگاه کنید شناسنامه هر آنچه در پیرامونتان به چشم می خورد در دفتر مدرنیته آن کشور به ثبت رسیده و آنها داشته های خود را مدیون دو تمدن کهن: ایران و یونان. این پاسخ روباه پیر به زعم بعضی، و پاسخ تمدن است، همراه قدردانی از تاریخ.
وقتی که خیالمان از جایگاه خیامها آسوده گشت. با فراغ بال به ایران بر گشتیم. پا به درون مرز که گذاشتیم با استقبال دسته های سینه زنی، زنجیر و قمه زنی، مواجه شدیم. گویی هنوز شاه سلطان حسین مملکت را تحویل محمود افغان نداده، گفتند چرا تا دیشب شاه سلطان حسین مقاومت کرد، شاید کنار منقل، بعد خوب که چورتی شد، راهی حرمسرا بود که شنید محمود افغان در مقابل درب ورودی حرمسرا ایستاده، خوب می دانست که سلطان هم از جنس خودش می باشد، به درستی جای تصفیه حساب را انتخاب کرده بود.
سلطان وقتی خود را با او مواجه دید. زانوی احترام بر زمین گذارد و با لحنی آمیخته با احترام گفت. خداوند تا امروز می خواست تاج سلطانی بر سر من باشد، از امروز می خواهد بر سر سردار فاتح افغان. خود تاج از سر برداشت و همراه کلید شهر و حرمسرا آن را بر سر محمود نهاد. گویند محمود به شکرانه این پیروزی که در خواب هم نمی توانست خود را بر کرسی ساسانیان ببیند. تاج را حریصانه در ربود، اما کلید حرمسرا را باز پس داد و از آن روز خود را ادامه سلسله صفویان نامید و پیروزیش را با به راه انداختن دسته های سینه زنی و … جشن گرفت.
از آن روز تا به امروز در این فکرم که چرا بعضی از چهره های تاریخی را با نام شاه می شناسیم؟ شاهنشاهی چون داریوش، خشایار شاه، نادرشاه، رضا شاه و … بعضی را تاریخ سلطان نام نهاده. سلطان محمود، سلطان سنجر، سلطان احمد خامس عثمانی و … و بعضی با هر دو، شاه سلطان حسین!
در نگاه اول می بینیم شاهان ایران”تبارا” ایرانی بوده اند. سلاطین “تبارا” غیر ایرانی و مهاجم. در نگاه دوم، شاهان به میزانی که به تمدن نزدیک و یا با آن فاصله دارند در تاریخ سهم می برند، می توانند دیکتاتور مثبت و یا دیکتاتور منفی هم بر آنان نام نهاد. اما سلاطین به میزانی که با استبداد نزدیکی یا فاصله دارند تعریف می شوند. چون با تمدن بیگانه اند بعضی هم با هر دو عنوان شاه سلطان حسین ظاهرا از جنس خودی است. اما بیشتر به سلاطین نزدیک است تا به شاهان، چون با تمدن فاصله اش بسیار زیاد و با استبداد به دلیل داشتن هویت دینی بسیار کم، همانند قاجاریان افتخارشان در تاریخ چنین آمده. خود را ادامه صفویان می دانند.