پیش نوشتار

پیش نوشتار:
همه قلم به دستان مقدمه کتاب شان را پس ازاتمام آن می نویسند. اگر نویسنده ای اصرار بر نظری دیگر دارد. با احتیاط باید به گفته اش گوش فراداد.
من خام قلم هم.
آخرین برگ کتاب دردی ماه با هدیه به آوا تمام شد. در فکر بودم که چگونه به خاطراینکه به من اجازه می دهید که مفاهیم کمتر پرداخته شده از دنیای دانش جامعه شناسی کلاسیک، از آن جمله دانش “یونان” را، که با شما به اشتراک گذارده شده قبلا سپاسگزاری کنم!
دیدم که:
تمامی صفحات کتاب در زیر پای نویسندگان صاحب صلاحیت تر، مردم خطا پوشمان در شهرهای مختلف ایران پهن شده. شهروند، خبرنگاران تلویزیون من و تو، تصاویری همراه با شعار “چه اشتباه کردیم که انقلاب کردیم” را که در پهنای این سرزمین در بند استبداد سرداده بودند، را پخش می کرد.
شهروند خبرنگار دیگر، فیلمی از شعاری دیگردر تظاهراتی دیگر. “رضا شاه روح ات شاد”. تصویر پشت تصویر”ای شاه ایران برگرد به ایران” و فراوانی ازگنجینه بداهه گویی های اعتراضی هم میهنانم. آن هم از شهرهایی که نه در انقلاب شرکت کرده بودند و نه تا حال دراعتراضات تا کنونی.
عمق این رخداد، نه تنها شعارهایش، پایان حاکمیت استبداد را فریاد می زد! بلکه همراه بود با جایگزین بسیارمعنا دار! ما گذشته مان را آرزو داریم که داشته باشیم.
این فصل نوشته ها تا جای ممکن تلاش دارد، بخشی از چرایی های، زندگی به غارت رفته مردم ایران عصر پهلوی، و تمدن آنان که ادامه تمدن کهن ساسانی نابود شده از سوی تمدن ستیزان بربر منش را، زیر نام نگاه به شاه، از منظر دانش یونان. نه از نگاه آقای عباس میلانی برای شما پاسخگو باشد.
چرا انقلابات سیاسی، که به غلط ازآن با نام انقلابات اجتماعی سخن می گویند تمدن ستیزند؟ و چرا تمامی انقلابات با شکست مواجه شده اند؟
چرا ایدیولوگها آرزوی خود را، که همان نابودی تمدن است، یکی در چاه جمکران می‌جوید. دیگری در پس و پشت جامعه بی طبقه؟
آیا این دو در بنیان با هم متفاوتند؟
آیا مردم سامان ده انقلابند، یا روشنفکران، یاحکومتهای خسته از تدارک زیر ساختهای مدنی به منظور استقرار حاکمیت قانون، به جای حاکمیت فردی یا جمعی در یک پروسه زمان بر؟
چرا ادامه راه نظامهای پادشاهی به تمدن ختم می شود؟
ماندگاران و ناماندگاران در تاریخ چه کسانی هستند؟ چرا؟
آیا دیکتاتور همان مستبد است؟
آیا بین سلطان و پادشاه تفاوت معنا داری نیست؟
آیا”استقلال”به معنی فاصله گرفتن از تمدن که ما بخاطر آن انقلاب کردیم، همان: خود کشی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی نیست؟
چرا مدنیت ساسانی در برابر حمله اعراب کم آورد؟
و … آیاهای دیگر
در این نوع نگاه و همراه با دیدن ایران درآستانه تمدن. درقرن بیستم. همسان دیگر کشورهای متمدن اروپا. تلاش دارد. تا به حقوق تضییع شده یک حکمران با فضیلت در حوزه جامعه شناسی آکادمیک، با اشارتی از آثار محمدرضا شاه در حوزه نظرو هم در حوزه عمل که کمتر یا اصلا بدانها پرداخته نشده بپردازد.
و هم نگاهی وی با حکمت ارسطویی. هم سخنی با تمدن سازانی چون، حکیم فردوسی، جان لاک، ولتر نادم ازانقلاب، فروغی بزرگ، با ادبیاتی فاخر و فرا همگن تر با آن بزرگان را، در مجموعه های جدا در فرم، اما پیوسته در مفهوم با هم، که یقینا با کاستی های فراوان و نقدهایی همراه خواهد بود را، برای شور نزد شما و داوری، به تاریخ بسپارم.
احمد رضائی اول اسفند ۱۳۹۶

هدیه به آوا صوفیا و تمامی کسانی که چون او به دیگران بیش از خود فکر می کنند.

دو سال و هفت ماه اش بود که در تابستانی، مهمان دخترم و همسرش در ویلای اجاره ای نسبتا بزرگی در جزیره ساردنی، بازی آوا و لوکا و بیژن برادر بزرگترش را زیر نظر داشتیم. در میان فراوانی اسباب بازیها، آوا با فرغون پلاستیکیی بازی می کرد. دیگر اسباب بازی های پلاستیکی را از این سوی ویلا به آن سوی حیاط می برد.

پرسیدم بابا چکارمی کنی؟ گفت دارم کار
می کنم. عین جمله اش، گفتم برای چی کار
می کنی؟ گفت برای لوکا. چرا برای لوکا؟ گفت می خواهم پول در بیارم، برای لوکا یک تلفن موبایل بخرم!

بقیه ماجرا: لوکا بر اساس تصمیم بابا و مامانش اجازه داشت که روزی بیست دقیقه با گوشی بابا یا مامان بازی کند. این فرصت برای او کم بود و همیشه برای فرصت بیشتر چانه
می زد. هیچ چانه زنی اش فایده نداشت. لذا به کار آنان معترض بود و چون ابزاری جز گریه برای اعتراض نداشت و آوا هم کاری برای او نمی توانست انجام دهد! این بود که، تصمیم گرفته بود کار کند تا با پولش اشکهای برادرش را بخرد.