فصل آخر بخش سوم : اولین قانون اساسی دنیا

بخش سوم، اولین قانون اساسی دنیا”مگناکارتا” در انگلیس

خلاصه ای از اولین قانون اساسی بیادگار مانده در تاریخ.

ماگناکارتا یا منشور کبیر باستانی. یاقانون اساسی انگلستان اولین خام نامه قانونی است که با توجه به زندگی بسیار محدود آن دوران که به هیچ روی با زندگی پر مشکل امروز از توسعه بوروکراسی و دیوانسالاری آمیخته با فساد، پیدایش انواع جرایم از یک سو و پیچیدگیهای نوع حکومت داری و مفاهیمی چون دموکراسی و حقوق بشر و … که محصول گذار تاریخی از زندگی زیر نام رعیت به مردم، ملت، پس از مدرنیته وارد گفتمان مدنی شده، تقریبا بیگانه است. تنها رگه هایی از عناصر آن کار برد به روز دارد.

در۱۵۳۶ پادشاه “جان” به خاطر عدم تمکین اسلافش هنری دوم ۱۱۹۹ – ۱۲۱۶ ریچارد اول ۱۱۸۹ – ۱۱۹۹ از خواست اشراف با دادن سر خود این سند تنظیم و در ادامه به یکی از قوانین اساسی مشروطه پیشرو فرا رویید.

  1. با تاییدات الهی و به موجب منشور حاضر از جانب خود و اختلاف خود تائید می کنیم که کلیسای انگلستان برای همیشه از آزادی بر خوردار خواهد بود. هیچ حقی از آن کاهش نخواهد یافت و آزادیهایش آسیب نخواهد دید، اراده ما بر آن تعلق دارد که چنین باشد، و این حقیقتی عیان است که پیش از آنکه هر گونه کشمکشی میان ما و بارونهای ما آغاز شود، ما با طیب خاطر و بدون اکراه، آزادی انتخاب را که بی تردید برای کلیسای انگلستان سخت مهم و اساسی است به اعطا کرده و به موجب منشوری آن را تائید کرده ایم. حضرت پاپ اینوکنتیوس سوم نیز بر آن صحه گذاشته است. تمامی رعایا و اختلاف ما نیز باید در رعایت آن کوشا باشند.
  2. اگر شهسواری در هنگام مرگ بدهی داشته باشد. وارثش می تواند با پرداخت ۱۰۰ لیره املاک را تصرف کند.
  3. اگر وراث صغیر باشند در سن بلوغ بدون جریمه و مالیات به املاک خود می رسند.
  4. سرپرست صغار نباید موجب خرابی و یا اتلاف املاک گردد.
  5. سرپرست ملک باید در حفظ و مرمت خانه ها، پارکها، آبگیرها، آسیابها، گاوآهن ها، و…بکوشد. و پس از سن بلوغ باید همه سالم تحویل وارث دهد.
  6. وارث می باید با هم شان خود زناشویی کند. پیش از زناشویی باید به اقوام نسبی وارث اطلاع داده شود.
  7. هر بیوه ای باید بدون اشکال میراث خود را دریافت دارد بدون پرداخت مالیات. زن تا ۴۰ روز می تواند در خانه او تا دریافت جهیزیه اش بماند.
  8. هیچ بیوه ای را نمی توان به اجبار به زناشویی دیگر واداشت.
  9. اگر بدهکار در پرداخت دین آهی در بساط نداشته باشد، وثیقه اش ضبط می گردد.
  10. اگر صغیری وارث بدهی به کلیمی است. از پرداخت بهره معاف است. اگر ارثش به دولت برسد نیز.
  11. طلبکار یهودی پس از مرگ بدهکار، از اموال اضافی از جهیزیه زن و نیاز صغار حق دریافت طلب دارد.
  12. هیچ گونه کمک مالی جدا از حکم شورای عمومی ما، مگر مبلغی که برای فدیه ما برگذاری مراسم شهسواری پسر بزرگ ما و برای نخستین زناشویی.
  13. شهر لندن از تمام آزادیهای کهن بر خوردار و علاوه اراده ما بر این است که سایر شهرها و روستاها هم.
  14. هیچکس مجبور نیست برای یک شهسوار یا املاک سایر زمین داران بیش از آنچه بر ذمه اوست بیگاری کند.
  15. دعاوی عمومی در دیوان عدل ما رسیدگی نمی شود. بلکه در محاکم ثابت دیگری.
  16. رعیت آزاد را نباید برای ارتکاب جرمی نا چیز مجازات کرد مگر برحسب درجه جرم و… در هر حال حیات او در امان است و تاجر را هم در چنین شرایطی مال التجارهایش را نمی توان ضبط کرد. و رعیتی که درهمان شرایط مجازات شود، وسایل امرار معاشش در امان است.
  17. لردها و بارونها مجازات نخواهند شد مگر توسط همتایانشان آن هم در حد جرمی که مرتکب شده اند.
  18. هیچ دهستان یا فردی را نمی توان مجبور به احداث پل بر روی رودخانه کرد مگر آنهایی که قانونا از قدیم این کار را می کردند.
  19. هیچ یک از کلانتران، شهربانان، ماموران تجسس و … نمی توانند در امور مقام سلطنت دخالت کند.
  20. هیچ یک از شهربانان نمی تواند غله یا اموالی بستاند مگر این که بهایش را پرداخته و یا با رضایت فروشنده بعدا بپردازد.
  21. هیچ کس حق ندارد ارابه یا اسب رعیت آزادی را برای بار کشی بگیرد، مگر با رضایت وی.
  22. نه ما و نه هیچ کس حق ندارد الوار کسی را برای احداث قلعه یا سایرمصارف مصادره کند.
  23. ما املاک کسانی را که محکوم شده اند را نمی توانیم برای مدت بیش از یکسال و یک روز در توقیف نگه داریم. و پس از آن به صاحبش مسترد خواهیم کرد.
  24. از این تاریخ کلیه ترفندهایی که بر روی ترمز و جلوی و سراسر تنگدستان نابود می شوند مگر در سواحل دریا.
  25. از این پس فرمانی که پرسیپ خوانده می شود برای هیچ کس که احتمالا حیاط خانه خودرا از دست بدهد صادر نخواهد شد.
  26. ازاین پس هیچ یک از پیش کاران ما حق ندارد کسی را به دلیل بد دهنی تحت تعقیب قرار دهد.
  27. هیچ آزاد مردی نباید دستگیر یا زندانی یا اموالش مصادره یا محروم از حقوق یا تبعید شود یا به هر نوعی متضرر شود. نه ما به او یورش خواهیم دید و نه کسی را برای یورش به اوگسیل خواهیم کرد. مگر پس از دادرسی عادلانه توسط ایران او یا از طریق قانون کشوری.
  28. ما بابت اعطای حق یا اجرای عدالت از هیچ کس وجهی دریافت نخواهیم کرد و موجب تاخیر یا تعطیل حق و عدالت نخواهیم شد.
  29. کلیه بازرگانان در کمال امنیت و ایمنی حق خروج و ورود به انگلستان را دارند و می توانند در سراسر کشور اقامت گزینند. و معاف از هرگونه پرداخت عوارض نا مشروع داد و ستد.
  30. از این پس، هرکس که در قلمرو ما باشد حق دارد در کمال امنیت و ایمنی مارا ترک و یا به سرزمین ما باز گردد.
  31. اگر از املاک وارثی چون والینگفورد، ناتینگهام، بولتنی و … که در اختیار ما هستند، ما به کسی واگذاریم و او در گذرد وارث چیزی بیش از بدهی بارون نباید بپردازد.
  32. کسانیکه خارج از جنگلها زندگی می کنند، از این پس نیازی ندارند دعاوی خود را نزد قضات ما که خاص امور جنگلها هستند مطرح کنند.
  33. ما هیچ کس را به مسند قضاوت، شهربانی، کلانتری یا پیشکاری منصوب نخواهیم کرد مگر آن که از قانون قلمرو سلطنتی ما آگاه باشد و در حفظ آن مقام بکوشد.
  34. تمام جنگلهایی که در عهد سلطنت ما شکار گاه شده اند به فوریت آزاد می شوند. و همچنین سواحل رودخانه ها.
  35. ما به فوریت کلیه گروگانها و احکامی را که از انگلیسیان برای مصونیت و حفظ آرامش یا وفاداری گرفته ایم به آنها باز خواهیم گرداند.
  36. تمام جریمه هایی که به ناحق و مخالف قانون کشور دریافت کرده ایم ،و تمام مجازاتهایی که به ناحق و مخالف قانون کشور اعمال کرده ایم بخشوده می شوند.
  37. اگر ما اهالی ولز را از املاک، و سایر موارد، بدون دادرسی قانونی توسط اقران آنها در انگلستان یا ولز، محروم کرده باشیم، بلا فاصله باید خسارت آنها جبران شود. اهالی ولز نیز باید با ما و رعایای ما چنین کنند.
  38. تمامی حقوق و آزادیهای فوق الذکر که ما اعطا کرده ایم در سراسر قلمرو سلطنتی ما لازم الاجرا است و آن طور که زیبنده ما است بایستی نسبت به اتباع ما، روحانی و غیر روحانی، در سراسر قلمرو سلطنتی ما رعایت شود و آنها نیز بایستی آنگونه که شایسته است این حقوق را نسبت به اتباع خود رعایت کنند.
  39. با انتخاب ۲۵ بارون در سراسر قلمرو سلطنتی با همه توان خود از صلح و آزادی هایی که عطا و بر اساس این منشور تائیدکرده ایم پاسداری کنند. اگر عوامل خدمتگزاران ما از این اجرا سرباز زنند، از طریق ۴ تن از ۲۵ بارون باید به ما یا قاضی القضات ما اطلاع دهند. و ما باید ظرف ۴۰ روز به آن رسیدگی کنیم. چنانچه از این عمل سر باز زدیم مردم می توانند بر علیه ما شورش و عصیان کنند و به آزار ما بپردازند.
  40. این فرمان را در چمنزار رانی مید حد فاصل ویندزور و آستینز در پانزدهمین روز ماه ژوئن از هفدهمین سال جلوس به سلطنت خودمان توشیح می کنیم.

فصل آخر بخش دوم : صرف وقت برای باسوادی یک جامعه

بخش دوم، صرف وقت برای با سوادی یک جامعه

برای با سواد کردن جامعه ای تقریبا از نقطه صفر لااقل به ۷۵ سال زمان نیازمی باشد.ایران عصر قاجار بر اساس تحقیق یرواند آوانسیان در طول بیش از یک قرن ۹۳ نفر تحصیل کرده تربیت کرده بود. آن هم نه در ایران. کمی بیش از ۴۰ نفر در فرانسه، کمی کمتر از این تعداد در انگلیس، و معدودی هم در آلمان و بقیه نقاط دنیا.

تا قبل از پهلویها چندتا مدرسه ابتدا در تبریز با نام مدرسه تربیت و بعدتر در تهران آن هم با تعریف آن روز مدرسه که بیشتر به مکتب خانه نزدیک بود تا مدرسه بر اساس سلک و سیاق مدارس امروزین. زیرا ابتدا باید کتب متنوع درسی به عنوان پیش شروع تدوین می شد، که تا زمانی که در ۱۳۳۰ من شاگرد مدرسه شدم به بعد تنها به این کتب رسیده بودیم. کتاب فارسی، حساب، تاریخ و جغرافی در یک کتاب، علم الاشیاء، شرعیات. چیزی کمتر از ۹ در صد جوانان و نو نهالان مملکت ایران پس از ۳۷ سال از عمر حکومت پهلوی، توانسته با سواد داشته باشد. از بیست تا بیست و پنج سال به بالا همگی بیسواد. چرا؟ چون باید ۱۲ سال زمان صرف تربیت کادر نویسند گان کتب درسی می شد. تا سطح دکترا به مراتب بیشتر، تا ۲۰ سال. ۱۲ سال زمان نیاز بود برای تربیت هزار معلم نقطه شروع، با داشتن ۵۰ داوطلب در هر کلاس. هزار معلم با داشتن هزار کلاس بعد از ۶ سال پنجاه هزار با سواد شش کلاسه. همین تعداد پنج کلاسه و الی آخر …

پس از گذشت ۳۶ سال شما شصت هزار باسواد در سطوح مختلف تحصیلی که بعدها پس از تاسیس دانشگاه و دانشسراهای عالی در مملکت تا سطح تربیت دکترا در دل این۶ سال  نیروهای جوان دارید از این سال تا رسیدن به مرز ۵۰ سال با نظر داشت تصاعد حسابی در بهترین حالت ۳/۴ میلیون با سواد، عددی حدودا معادل هیجده درصد جمعیت را داشت از این سال به بعد با میانگین رشد پنج در صدی سالانه بر رشد آمار اضافه می گردد.

در ۶ سال آخر، جامعه هم نیروی کافی هم توان مالی کافی، بعلاوه ایجاد انگیزه و اجبار در امر سواد آموزی فراهم آمده تا ما جمعیت هفتاد و پنج در صدی با سواد را در جامعه دارا باشیم. بیست و پنج درصد بقیه با توجه به اینکه اگر جملگی آنان نیروی سالمند را شامل باشند، با تغیر نسل، سالانه یک درصد به آمار افزوده می گردد یعنی سالانه با مرگ یک درصد کهن سالان چون اینان به دلایل موجه تن به آموزش نخواهند داد.

فصل آخر بخش اول : رابطه حزب و تمدن

 بخش اول  رابطه ی حزب و تمدن

آیا تاکنون پیش خود فکر کرده اید؟ که چرا متمدنین حزبی با این نام و یا تحت هیچ نام دیگری برای خود ندارند؟ در حالی که در کشورهای متمدن تا سی در صد شهروندان آن دموکراسی ها را متمدنین تشکیل می دهند؟

در تعریف حزب جدا از قدمت آن که گویا در قرآن هم نمی دانم سوره ای یا … با این نام آمده که بار قومی، زبانی، ایدئولوژیکی، در پوشش سیاست را با خود همراه دارند، این گونه آمده: اشتراک نظر و اتفاق عمل برای کسب قدرت سیاسی، برای رسیدن به اهداف و برنامه‌ های از قبل تعین شده.

در دموکراسی ها یعنی جوامع متمدن هنگامی که شما با واژه کسب قدرت سیاسی مواجه می شوید. بلافاصله با خطر جابجایی قدرت از جایگاه قانون به حکمرانی فرد یا گروه”همان حزب” به جای قانون روبرو هستید. تنها همین واژه قدرت سیاسی که استراتژی تمامی احزاب را شامل می شود، کافی است که تمدن، راه خود را از آن جدا نماید. اما اعلام می دارد که برای احزاب هم در تمدن جای هست حتی همراه احترام، ولی باید بپذیرد که مانند مسجد و کلیسا و کنیسه چون بر تمدن است، نه با تمدن، لذا انتظار جایگاهی در مدنیت نمی تواند باشد. با اتفاقی که بیش از هفت دهه پیش با به قدرت رسیدن حزب نازی و روی کار آمدن هیتلر و دار و دسته فاشیسم رخ داد.

برای دقت نظر بیشتر و مراقبت از تمدن باید این گونه به حزب نگاه کند. جورج ارول به درستی به این تعریف حزب اشاره دارد. می گوید رسیدن به قدرت سیاسی برای هر حزبی هدف است نه وسیله. دیدیم که چگونه قانون در حاشیه و یا تعطیل، حاصل به نفس افتادن دموکراسی، و فاجعه برای بشریت ببار آورد.

در جامعه شناسی مدنی، جائی برای کاربرد ابزارهای دو گانه در نظر گرفته نشده. چرا؟ چون حزب ابزاری است برای رسیدن به هدفی”عمدتا ایدئولوژیک” هنگامی که به پیروزی رسید خودش و منافع اعضایش می شود هدف. معنایی همسان انقلاب که در تعریفش گفته بودیم، انقلاب روش ناکارآمدی است برای جابجایی قدرت. وقتی به منظورش رسید خودش می شود هدف و…

در مدنیت مفاهیمی مورد تاییدند که ابطال پذیر نیستند. قرنها طول کشیده و هزینه های سنگین بر بشریت تحمیل شده تا حاکمیت قانون “همان اسم معنا” جای حاکمیت  فرد یا حزب را بگیرد. همین طور قرنها طول کشیده تا اعمال قدرت سیاسی که مورد مطالبه احزاب سیاسی است. جای خود را به اداره و مدیریت جامعه توسط صاحب صلاحیتان، به سخن دیگر شایسته سالاران داده شده. لذا جابجایی قدرت جایش را به اعمال مدیریت، از ناکارآمد به مدیریت کارآمد داده. یعنی انقراض دوران حزب سالاری در محتوا در مدنیتها.

در بخش دیگر معنای حزب داریم که حزب اعضایش را مکلف می کند که از دستورات و فرامین صادره عمدتا از راس هرم قدرت تبعیت کنند. این نگاه با صراحت می فرماید، شهروند یعنی امت، خلع ید از اندیشه، تو استحقاق فکر کردن نداری، فکر درست تنها آنی است که دیگران آن را برایت تعریف می کنند! این خواست را جز تحقیر و یا توهین به حقوق فردی، چیز دیگری نمی توان بر آن نام نهاد. شاید موافقان تحزب گرایی بگویند خرد جمعی بهتر از نظر فردی قادر به تشخیص بهتر است. این حرف سخن درستی است، مشروط بر اینکه منافع شخصی یا حزبی برای اعضایش خرد تعریف نشود.

یکی دیگر از ویژگی‌های غیر مدنی بودن حزب این که حامل ایدئولوژی خاصی است. بر خلاف ضرورت اتحادیه‌های صنفی که کارش دفاع از منافع و حقوق صنفهای دارای منافع متفاوتند و یا سایر انجیوها (NGO)  که ارکان ساختار مدنی را مدیریت می کنند. احزاب منافع ایدئولوژی خاصی را ترویج و تبلیغ و یا مدیریت می کنند. لذا ابزاری هستند زیان رسان به تمدن.

نگاه کنید به شناسنامه احزاب گوناگون، احزاب کومونیستی که دشمن فطری تمدنند، احزاب فاشیستی و نگاه خالی از پیش داوری به ترکیه اردوغان. با استفاده بهینه از قدرت تجمع نیرودر حزب ابتدا، با استفاده از ابزار قانونی “انتخابات” آن را به قانون تبدیل، سپس به نابودی مدنیت نوپای ترکیه مشغول می باشد و …

سخن آخر این که آنچه که تا به امروز تمدن را روز به روز به جلو پیش برده، ناشی از تلاش خردمندانه کسانی است که ابتدا با استفاده از ریز دانه های فرهنگ، با بالابردن دانش شهروندان، با استفاده از مدرنیته، چه نوع آنتیک آن و چه نوع به روز آن، و باافزایش قدرت خرید، رفاه اقتصادی شهروندان، آن را تیمار داری کرده تا بدین جا رسانده اند. اعمال قانون را بدیل، حکم رانی قدرت فردی یا حزبی یا قومی نمودند صاحب نامانی، چون سلون “اولین قانون گزارمدنی”، افلاطون ها معماران تمدن کلاسیک در یونان باستان، از سوئی و ادامه دهندگان راه آنان، منتسکیوها، جان لاکها و تمامی فارغ التحصیلان لژهای فراماسونری در انگلستان و بعدها لژهای فرانسه و آلمان و بیشماران دیگر از تمدن باوران تاریخ این کاخ ماندگار را به یادگار گرفته و با به روز کردن آن، برای آیندگان آراسته اند، بدور از آسیب رسانی احزاب، چون احزاب بیش از کمک به تمدن به آن آسیب رسانده‌اند. لااقل توان گفت با بودن دنیای مجازی تاریخ مصرفشان اگر روزگاری هم مفید بوده، حال دیگر گذشته.