بخش دهم، آیا نگاه مدنی زندگی باور است!
یا مرگ نگر
در این نوشتار یک کمی از شاه فاصله می گیرم تا به شاهنشاهی در ایران و رابطه بلاشرط آن باتمدن و ترسیم خط تاریخی آن پرداخته باشم. در نوشتار قبل این وعده را داده بودم که به جایگاه ایران در دوران با شکوه تمدن ساسانی سخن خواهد رفت. اما چون دوران ساسانیان، نقطه آغازین قدم گذاردن به دنیای متمدن آن روزگاران نیست اجازه دهید تقریبا ده قرن به عقب بر گردیم، و سیر تمدن را با استفاده از ابزارهای دقیق تر سنجش مدنی امروزین پی بگیریم.
رالف لینتون، سیر تمدن را اینگونه می بیند و در این شیوه نگاه، تقریبا پاسخ تمامی کشورها، یا پی جویان تاریخ تمدن را در خود دارد. وی معتقد است زمانی که دستاورده های پراکنده مدنیت، به صورت حلقه های پیوسته به هم در آمد دوران مدنیت عقلانی شروع می گردد. جایگاه چنین تعریفی از تمدن، همانگونه که قبلتر اشاره رفت، ایران عصر هخامنشی است. نه در مصر پیش رفته تر از ایران آن روز، در بعضی زمینه ها.
نگاه تمدن پس از پاسخ به نیازهای روز جامعه در حد توانایی های محدودش شکل دادن به زندگی بهتر برای آیندگان است. نه نگاه به گذشته، نگاه به مرگ، و نه مرگ با شکوه. اگر معیار اندازه گیری رشد مدنی یا یکی از آن معیارها، آثار باستانی بجا مانده باشد. آنچه که در مصر به چشم
می خورد. توجه غالب نگاه، به زندگی طولانی پس از مرگ است، که با هر چه بزرگتر و هراس انگیزتردر بر پا ساختن اهرام ثلاثه است که فراعنه خود را تا جای ممکن از آسیب گزند دوران در امان بدارد.
از نگاه لینتون این نگاه غیر عقلانی به زندگی است. چون در خدمت چگونه بهتر زندگی کردن نیست. گر چه عظمت اهرام برای خود حلقه ای از زنجیره تمدن است، اما نه چون پزشکی و ستاره شناسی و سایر دستاوردهای مصر باستان، که خشتهای اولیه مدنی است. جایی که در کنار قبر فلان فرعون زنش هم زنده به گور شده تا در آن دنیا هم در خدمت سلطان باشد! نشانی از رشد موزون بین عظمت معماری اهرام، با فرهنگ به چشم نمی خورد.
جایی که شناسنامه مدنیت صادر گردیده. ثبت احوال شماره یک تاریخ تمدن، واقع در سر در، کاخ ملل آپادانا است. آنجاست که فرهنگ با رویکرد به زندگی بار معنایی به آن می بخشد. در این دفتر ثبت احوال است که
دانه های پراکنده تمدن، در قالب کاخهای زیبا و با شکوه برای راحت تر زیستن و همچنین، کوشش برای حفظ آن دستاوردها و هر چه بهتر و بیشتر بر ارزشهای ماندگار آن افزودن برای زندگی، ثبت و در پیوند با عقلانیت، نام تاریخ تمدن به خود می گیرد.
نمادهای فرهنگی تا امروز ماندگار آن را، در منشور کورش نظاره گریم، و نمادهای سخت افزاری آنرا در ساختن راه. اولین وسیله ارتباط با سایر ملل و آسان نمودن کار تجارت و در ادامه، تبادل فرهنگ که محصول بلافصل جاده و راه چه زمینی، چه دریایی است. ابداع پست، زیر نام برید و بریدخانه، همان پستخانه امروز، ساخت اولین هتل ابتدایی با نام چاپارخانه، بعدها دیگرانی نقل کرده اند که خیلی هم تمیز و امن بوده. لاقل در امنیتش می توان تردیدی نداشت، چون عمده ترین موضوع آن روز و امروز امنیت است. سریعترین وسیله نقلیه با نام ارابه های دو اسبه که می توانستند در صورت لزوم فاصله بیش از ۳۰۰۰ کیلومتری، بین تخت جمشید و آخرین ساترب، در آسیای صغیر (شهر سارد یا ساردیس اکنون در بیست کیلومتری شرق بندر ازمیر قرار دارد) را طی دو هفته بپیمایند. البته با بودن ۲۶۰ چاپارخانه (هتل).
اینها و بسیاران دیگر به دوران داریوش و جانشینان وی نسبت داده شده، در کنار این همه همسویی با تمدن یونان! نکته های ابهام آلودی وجود دارد که چه اتفاقاتی، جنگهای ایران و یونان را باعث گردیده. آیا از آن جمله آتش زدن سارد به وسیله ایونیه که در کارنامه یونان ثبت تاریخی شده؟ چون در آن زمان ایونیا زیر مجموعه یونان تعریف می شده. (سر زمینی بوده که شهر تروا بر اساس گفته های هومر در آن جغرافیا بوده، محل آن در آسیای صغیر در کنار دریای اژه امروزه در خاک ترکیه که تقریبا بجز یک دیواره که در شمال بندر ازمیر قرار دارد آثار چندانی از آن باقی نیست). خطایی را انجام دهد ولی آتن به جای آن تنبیه شود.
به هر حال جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش آغاز و در دوران زمامداری پسرش خشایار شاه ادامه می یابد. سپاه عظیم ایران که تعداد آن را بین ۳۵۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰۰ نفر گفته اند. در نبرد آغازین معروف به نبرد ماراتن در ۴۳ کیلومتری آتن است. که از سپاه۳۰۰۰۰ نفره دمکراسی، شکست می خورد. سربازی دوان این خبر را به آتن می آورد “که ما بر بربرها پیروز شدیم” (در آن تاریخ یونانیان به هر قوم غیر خودی بربر میگفتند) و از آن به بعد است که هر چهار سال یکبار به خاطر پاس داشت این پیروزی، دوی ماراتن بر گذار میگردد که بعدها شد یک رشته پر طرفدار ورزشی.
در راه بازگشت از نبرد ماراتن تعداد زیادی از بزرگان دربار و فرزندانشان از دست می روند. در ادامه دور باطل خشونت پس از داریوش خشایارشاه (حیف این نام قشنگ که کمی با عقلانیت فاصله داشت) دوبار به یونان حمله میکند که بی شک در یک بار آن، آکروپولیس را به آتش
می کشد و …
اشاره بسیار بسیار کوتاه به این بخش تاریخ به این دلیل بود تا ذهنمان در آمدن اسکندر و به آتش کشیدن تخت جمشید آماده باشد. داستان رفتار نادرست ایران به این جا ختم نمی گردد!
با شروع سلطنت اردشیر و به پادشاهی رسیدن فیلیپ مقدونی پدر اسکندر که احساس نگرانی بسیاری را در دربار ایران ایجاد کرده بود. اردشیر وارد یک بازی سیاسی زشتی شد. که برازنده منش ایرانی نبود. گر چه در راستای حفظ قدرت همه چیز توجیه پذیر می باشد. وی می کوشد به وسیله عمال خود که از قبلها در دربارهای “کشور شهرهای یونان” حضور پیدا کرده بودند! فیلیپ پدر اسکندر را با خوراندن سم از سر راه خود بردارد. که این ترفند با شکست مواجه شد. نه تنها کاری از پیش نرفت بلکه بر انباشت کینه و نفرت از ایران و ایرانی افزود.
کاش داستانهایی از این دست در اینجا خاتمه می یافت. اما همانگونه که قبلا اشاره رفت شاگردان این معلم خوب یعنی تاریخ، جملگی کند ذهن و عاقبت اندیش نیستند. اردشیر و اخلافش، با دخالت در امور دموکراسی کشور شهرها، از هیچ نوع کوششی دریغ نمی ورزیدند. از دادن کمک مالی به یکی برای تضعیف دیگری، فرستادن جاسوس که رسم دیرین همه حکومتها تا به امروز است و … به منزله کاشت بادی است که باید منتظر درو طوفانش باشیم.
در تاریخ آمده زمانیکه اسکندر به تخت جمشید رسید و مشاهده کرد تعدادی بالغ بر ۷۰۰ یونانی گوش یا دست، یا پا، یا دماغ بریده که با شرایط اسفباری روزگار می گذراندند! به قدری از این تحقیر اندوهگین شد که گریست. و خود بخوان فرجام کار را … همان اتفاقی افتاد که باید. آوردن این گواه تاریخی و نمونه های دیگر از این دست از آن روی آورده شد! تا نشان داده شود که ایران دوران هخامنشی در کجای سیر تاریخی تمدن قرار داشت.
اگر به نظر رالف لینتون باور داشته باشیم. ایران نوآموز کلاس اول یا دوم مدرسه تمدن بود. یعنی کسب وجه عقلانی مدنیت را تجربه می کرد. در ادامه خواهیم دید که چگونه و چه زمانی در آستانه ورود به تمدن کلاسیک، همان پیوند مدنیت عقلانی در آمیختن با دانش که در یونان باستان دوران بلوغ خود را طی می کرد، برسد.